به گزارش روابط عمومی سازمان پارکها و فضای سبز شهرداری قم، گاهی وقتها چشمهایم را میبندم و تلاش میکنم روزهایی را به خاطر بیاورم که اینجا یک پهنه بیانتها بود و طوری از کنارش رد میشدم که چادرم را خاکی نکند، اما نمیشود. انگار همیشه همینقدر پرنور بوده است.
پایم را منظم روی سنگفرشهای طرح دار میگذارم و در ذهنم با شکلهای نامنظم آن پازل میچینم و سنگها را جابهجا میکنم، هنذفری را در گوشم جا میدهم.
صدای آبی که به آرامی از فواره فرومیریزد نزدیکتر شده و در بین صدای ” علیرضاقربانی”، چشمهایم را از سنگفرش جدا میکند. فوارههای در یک ردیف دور حوض زیر نورهای که در یک بازه منظم رنگ عوض میکنند و خنکای نسیم وامیداردم روی نخستین نیمکت سبزرنگ حاشیه مسیر پیادهرو بنشینم.
درختهایی که انگار همیشه بارانخورده هستند کنار گلهای فصلی بین اینهمه نور و چراغ سر خط شعر را از ذهنم دور میکند و محو بازی نورهای رنگی رنگی حوض وسط پارک میشوم، سبز، آبی، صورتی، بنفش، قرمز، نیلی، سبز، آبی ……
رهگذران عبور میکنند، خانوادهای با سبدهای بزرگ و زیراندازی که روی دست مرد جوانتر تاشده است میخندند و دنبال جای خالی برای پهن کردن زیرانداز میگردند و سر اینکه کجا بهتر است و کجا روشنتر است باهم شوخی می کنند، سبد بزرگتر دست دختر جوان است و فلاکس چایی را مرد مسنتر میآورد و تابش میدهد.
چند پسربچه آنطرفتر زیر درختان اکالیپتوس دورهم جمع شدهاند و امکانات دوچرخههایشان را به رخ هم میکشند.
چند بار فوارههای دور حوض را میشمارم و وسط شمارش کسی از جلویم رد میشود و یادم میرود تا کجا شمردهام.
امشب انگار بوستان برایم جذابتر است. دیشب محبوبه آقا نوری در اینستاگرامش پستی گذاشته بود و نوشته بود “پارک خونه ما همیشه تمییزه” نمیدانم آقا نوری دیشب کجای پارک نشسته بود اما سر میگردانم تا مسئول پارک را پیدا کنم و من هم تشکر کنم از اینهمه تمیزی، اخه پارک خانه ما واقعاً تمیز است.
بوستان “نخبگان” بلوار مسلم قلی پور یکی از 30 بوستانی است که در چند سال اخیر در منطقه پردیسان یا منطقه 8 ساختهشده و زیبایی آن منظره این خیابان را متحول کرده است، سرانه فضای سبز منطقه 8 امروز به حدود 22 مترمربع به ازای هر نفر رسیده است.
ابوالفضل مستقیمی شهردار منطقه 8 میگوید: سرانه استاندارد و جهانی فضای سبز 25 مترمربع است که منطقه 8 به این عدد خیلی نزدیک شده و باید تعداد بوستانها از 30 به عدد 45 برسد.
یکی از رهگذران در جواب سؤالم که میپرسم از فضای بوستان راضی هستید؟ میگوید: فضای بوستان عالی است. اما دوستش که در کنارش ایستاده و لبخند شیطنتآمیزی دارد میگوید: بهجز اسمش، “نسیم” خیلی بهتر بود، “نخبگان” آدم را یاد دبیرستان تیزهوشان میاندازد و هر دو بلند میخندند.
راه میافتم تا 2 ونیم هکتار پارک را قدم بزنم شاید مسئول پارک را ببینم. ساعت حدود 5 و 56 دقیقه است و لامپهای بوستان همه روشن شده ولامپهای رنگی حوضها بیشتر خودنمایی میکند. پارک واقعاً تمیز است و روشن.
به نیمکتهای سبزرنگ دست میکشم و به سطلهای زردرنگ پوشیده شده با کیسههای نازک سبز سرک میکشم. شیطنتم گل کرده و دنبال مثال نقضی میگردم و بین بوتههای گلهای رز هفترنگ و سفید کاشته شده در باغچههای طولی پارک را هم نگاه میکنم، یاد تیزر تبلیغاتی مایع ظرفشویی و عمه خانم میافتم که لکههای ظرفهای شسته را چک میکرد.
صبح که با آقا نوری تلفنی درباره بوستان صحبت میکردم میگفت: مسئول پارک جوان بوده و سنش شاید کمی بیشتر از 30 سال باشد اما مسئولیت پذیریش باعث شده سالها ساکنان این منطقه از فضایی تمیز و پاک لذت ببرند.
دقتش حواس مرا هم جمع میکند. همهجا دنبال زباله میگردم. خیابانهای اطراف پارک نیز بیش از توقع من تمیز است و در جویهای اطراف خیابان هیچ زبالهای دیده نمیشود.
آقا نوری صبح می گفت: دراین چند سالی که ما اینجا ساکن هستیم هیچ وقت زباله ای در خیابان یا پارک ندیدهام.
دلم میخواهد مسئول پارک را ببینم، شاید باید تا ساعت منظم خاموشی فوارهها منتظر بمانم. شاید آنوقت موقع خوبی برای ملاقاتی چنددقیقهای باشد.
محمد جواد مختاری مدیر روابط عمومی سازمان پارکها و فضای سبز شهرداری قم می گوید: پارکبان متولد سال 63 است و اسمش محمد علی نجفی است و قرار است به خاطرمسئولیت پذیریش تجلیل شود.
به سمت دیگر پارک حرکت میکنم، هنذفری را دوباره در گوشم میگذارم و میرسم به این بیت و همخوانیم را از سر میگیرم و با سنگفرش پارک دوباره پازل چیدن را شروع میکنم.
آقا نوری گفت: از پنجره اتاقم لحظه به لحظه ساخت و تکمیل بوستان را شاهد بودم و سرعت تکمیلی بوستان خیلی عجیب بود و چند سالی است از این منظره لذت می بریم.
از اینجا خانه ما پیدا نیست اما می شود فهمید چه حس خوبی است که در سکوت نیمه شب از پشت پرده همه چیز سبز باشد. عطر گلهای رز فضا را پر کند. صدای باد از بین درختان اقاقیا شنید شود و یا باران را تماشا کرد.
دورتادور حوض بعدی پارک هم فوارهها روشن هستند و نورها یکی در میان قرمز و بنفش میشود. دختر 6 سالهای که موهای دماسبیاش از زیر کلاه آبی با منگله ای بزرگی که سرش کرده پیداست پلیور نیلی با شلوار جین پوشیده و با اسکوتر صورتیاش دور حوض چرخ میزند.
.
.
.
خنکای نسیم ساعتهای پایانی 5 آذر که از روی حوض و آب فوارهها میگذرد صورتم را خنک میکند و دستهایم را در جیب لباسم فرومیکنم. “پردیسان” با بوستانهای سبزش حالا “پردیسان” است.